"توهم هستی"
چند وضعیت مخدر در سینما با سه فیلمساز بزرگ:
استنلی کوبریک
استنلی کوبریک: «معتقدم که مواد مخدر بیشتر به درد مخاطبان میخورد تا هنرمندان. گمان میکنم که این توهم وحدت با هستی، و انجذاب در اشیای پیرامون و همچنین تجلی فراگیر آرامش و خرسندی، حالت ایدهآل یک هنرمند نیست. مواد مخدر شخصیت خلاق را تحتتاثیر خود قرار میدهد، یعنی کسی که صرفاً به دلیل تعارض و اختلاف بین ایدههایش زنده است. تعالی هنرمند باید در کار خودش باشد؛ او نباید هیچ مانع مصنوعی را میان خود و ضمیر ناخودآگاهش واسطه قرار دهد. یکی از چیزهایی که من را مخالف LSD میکند این است که همه کسانی که از آن استفاده میکنند، ناتوانی خاصی در تشخیص بین چیزهایی که واقعاً جالب و مهیج هستند و چیزهایی که به نظر میرسد صرفاً به دلیل استعمال این مادهی مخدر مهیج قلمداد میشوند، دارند. به نظر میرسد که اینها به طور کامل قوهی ذهنی انتقادی خود را از دست میدهند و خود را از برخی از محرکترین نواحی زندگی محروم میسازند«
سرجو لئونه
سرجو لئونه: «این خاصیت مخدر است که باعث میشود شما آینده را همچون گذشته تصور کنید. تریاک تصورات آینده را میسازد. سایر مخدرها فقط گذشته را به روی چشم شما میآورند. پس در خلال مدتیکه نودلز (دنیرو) آیندهاش را متصور میشود و اینکه آن چگونه میتواند باشد، من به عنوان یک کارگردان اروپایی این امکان را دارم که در بطن اسطورهی آمریکایی رویاپردازی کنم. و این یک ترکیب ایدهآل است. ما با همدیگر هممسیریم. نودلز با رویای خودش و من با مال خودم. اینها دو شعری هستند که در یکدیگر مخلوط میشوند. تا آنجاییکه به من مربوط میشود، نودلز هرگز دههی سی را ترک نمیکند. او همه چیز را رویاپردازی میکند. تمام فیلم رویای نودلزیست که تریاک کشیده است«
ورنر شروتر
ورنر شروتر؛ نامی که همراه با بزرگانی چون راینر ورنر فاسبیندر ، آلکساندر کلوگه ، ویم وندرس و ورنر هرتزوگ که تداعی کننده دوران طلایی سینمای نوین آلمان هستند و البته مهجورترینشان؛ کسی که با وجود آثار درخشان ولی به دلیل ترجمه نشدن آثارش به زبان فارسی متاسفانه آشنایی سینه فیل ایرانی با او به تحسین هایی جسته و گریخته در کتب و مقالات تخصصی سینما محدود می شود.
جای بسی خوشبختی ست که "مالینا" یکی از درخشانترین ستاره های آسمان شروتر به زبان فارسی ترجمه شد و این شاید دری باشد به مواجهه خوره سینمای ایرانی با کارنامه هنری او در آینده ... .
هشداری که شروتر در این فیلم می دهد عبارت است از خطراتی که نظام پدر –مرد سالارانه ( با پشتوانه بورژوایی که همچنان خاکسترهای تفکرات ناسیونالیستی افراطی – نازیستی – را پاسبانی می کند) افراد فرودست یا بهتر است بگوییم تحت فرمان خود را تهدید می کند. زن (با بازی بی نقص ایزابل هوپرکه نامی ندارد و شاید همین بهانه ای به دست می دهد تا او را نماینده تمامی زن ها بدانیم) به جای مواجهه با زیبایی های جهان ، در سیزده سالگی طعم پدیده ای به نام "درد" - همراه با لذت بردن مسبب آن از این درد – را می چشد. در این سیستم چنان خود را خوار و خفیف می بیند که مورد قبول واقع شدن از طرف مردان را به نوعی هدف غایی خود می داند. همیشه نگران چهره خود است با این حال نمی خواهد این ضعف خود را بپذیرد. همیشه آینه ای جیبی و رژ لب همراه دارد و این برایش اطمینان بخش است. (این در حالی ست که تقریبا می توان گفت نمای نزدیکی وجود ندارد که در آن هوپر چشمانش اشک آلود نباشد) با اینکه ظاهر متشخص و موجهی به لحاظ اجتماعی دارد ولی در زندگی خصوصی ش شخصیتی شکننده و ضعیف دارد. سیزیف وار هر چه می کند تا روی خوشی را در زندگی ببیند برعکس بیشتر در منجلاب مالیخویایی خود غرق می شود. سامسایی که بدون مسخ شدن پی در پی تحقیر می شود، به الکل و داروهای مخدر پناه می برد و خود خواسته ققنوس وار خود را تبدیل به خاکستر می کند. همان آتشی که موتیف وار در فیلم می بینیم او را در آغوش می گیرد ولی هیچ کور سوی امیدی هم نشان نمی دهد که بلکه از درون این خاکسترها زن آرمانی و خوشحالی - فارغ از آن شخصیتی که علنا مردان او را در هر برحه از زندگیش بازیچه خود قرار داده اند- متولد شود.
مالینا ، مردی مرموز ، چنان درمرز خیال و واقعیت در آمد و شد است که تشخیص این که آیا وجود خارجی دارد سخت است و نکته همین جاست که نکند شروتر با ظرافت گام برداشته که مهم این نیست که مالینا کیست ؟ ساخته ذهن افسرده یک نویسنده ناموفق است یا ضلعی از یک مثلث عشقی بیمارگون ، بلکه مهم این است که این سیستم سلطه طلب و استثمار کننده – که در آن مرد و در راس آن پدر خانواده می تواند زن بارگی کند ، امر و نهی کند و حتی اجازه شکنجه دارد – افراد ضعیف تر که خواه ناخواه مورد استثمار قرار گرفته اند را به گوشه ای انداخته و قدم به قدم به واسطه انواع تحقیر ها ، الکل و داروهای مخدر و آرامبخش به سمت نابودی می کشاند.
یا دیدن این فیلم بیشتر به این سخن همکار همزبان شروتر یعنی هانه که پی می برم که : «آثار قدیمی حرف های بیشتری درباره دنیای امروز دارند تا فیلم هایی که در همین دوران ساخته می شوند«
منابع: رامین اعلایی