"بنیاد سینمای آوانگارد" - چرم گردون

"بنیاد سینمای آوانگارد" - چرم گردون

دانلود فیلم های اکسپریمنتال
"بنیاد سینمای آوانگارد" - چرم گردون

"بنیاد سینمای آوانگارد" - چرم گردون

دانلود فیلم های اکسپریمنتال

سینمای اکسپریمنتال: برای زبیده جانم

 

یکی از دلمشغولی هایم طی سالهای اخیر، فهم دقیق واژه های سینما و اکسپریمنتال بوده. اینکه واقعا سینما چیست؟ و در سویی دیگر اکسپریمنتال چیست؟ و نهایت؛ سینمای اکسپریمنتال به چه معناست؟ آیا می شود آنرا در جایگاه "ژانر" دانست یا "سبک" یا .....

بی هیچ تعارفی بگویم که تمامی جشن واره های ایران باری از دوش ما در این خصوص کم نکرد. (در ادامه به معانی مطرح شده در باب سینمای تجربی در جشنواره ها میپردازم و این خود میتواند چالشی بزرگ بحساب آید. ) جز این، حتی بصورت آکادمیک و فرهنگستانی با آن مواجه نشدیم. و داوران نیز سهم بزرگی در پسرفت سینمای اکسپریمنتال در ایران داشتند.

صرفا به واژه دلبستیم و به فیلمها "به به" گفتیم و رفاقت را با سینما پیوند دادیم و تعارف دادیم؛ به همدیگر. نهایت : بجای آفرینش- اصل این سینما- بازتولید شدیم. حتا به جایی رسیدیم که متقلب سینمای پست مدرن آمریکایی؟؟ و تارانتینو "یی" شدیم. و این شد سینمای تجربی نو گرای فاخر ما؟کدام ما؟

از آغاز، تجربه ی همدیگر را، به سینمای تجربی نسبت دادیم. تجربه های خامی که بارها در سینما تصویر شده بودند! چه تکنیک و چ مضمون. غافل از اینکه این سینما، تکرار شونده نیست و پیرو! که خود پیشرو است.

در همین جشنواره های فیلم کوتاه ، بارها فیلمهای شبیه به هم، تجربی نام گرفتند و جوایزی نصیب شان گردید؛. بطور نمونه: محدوده دایره و تناوب. که البته هیچ یک اساسا و بنیادن با تعریف سینمای تجربی نمیخواند. لااقل تعریفی که من بدان واقفم.

 فقط کافی است به معنای سینمای اکسپریمنتال در فراخوان آنها متوجه شویم: فیلمهایی که از لحاظ تکنیکی و مضمونی تجربه هایی جدید در سینما! باشند.

در هر سال بیش از 20 فیلم با همین تعریف روانه اذهان جامعه فیلم کوتاه می شوند. بوافع اگر ما سالی 30 فیلم با ایده ها و تجربه های نو داریم، چگونه است که جایی جز در  تاریخ سیاسی جشنواره های خارجی نداریم؟  چرا تاریخ سینما همواره به ذلت، ما را تحسین میکند؟ کدام فیلم میهن پرستانه ما جایی در تاریخ سینما دارد؟

در عوض یا فقر است یا اغتشاش...

در این میان متعجبم "آتش سبز" محمدرضا اصلانی که ما را به فهم موسیقی و عرفان و خط و زبان مملکت متوجه میکند، چرا نباید جایی در این سینمای جوایز بده، داشته باشد. در سوی دیگر فیلمهای بی شکل و قواره ما، صرفا بدلیل بیان نا امیدی و آشفتگی و آشوب، میشوند دردانه! : تحسین محقرانه!

هر چند این خود، بحث جدای میخواهد و اکنون ناچارن میگذریم.  

باری. سینمای اکسپریمنتال شناخت صحیح می خواهد. شناخت عناصر ساختاری. جز این باشد راهمان عبث میشود.

سینمای اکسپریمنتال :  

برای دست یابی به یک تعریف مشخص و جامع، گر چه ناچاریم گریزی به تاریخ مشخص شده این نوع سینما بزنیم؛ لیکن باز هم با همان تعاریف و نمونه های تکراری(اصلا خود تکرار "سم" مهلک سینمای اکسپریمنتال است) مواجهیم. یعنی همواره باید بر باله مکانیکی و سمفونی و... هانس ریشتر و دوشان و دیگران شان باشیم.

پس کار من مرور تاریخ این سینما نیست. هر چند باید و قطعا مثالها و تعاریف اش را میراث دار شوم.

اما پیش از فرو شدن در بحث اکنون، لازم است تفاوتی بیابیم میان سینمای تجربی و تجربه های شخصی.

آنچه همواره به نافهمی و کج فهمی رفته، لحاظ کردن تجربه های خود، و نسبت دادن آن به سینمای تجربی در قبال ارائه شیوه نوینی از سینما است! این به خطا شدن، دهه ها آفت جان سینمای بدحال ما بوده؛ و هست.

نخستین تعریف سینمای اکسپریمنتال میتواند از کلمه "تولید" سرچشمه شود. یعنی ما همواره بر ساختار جدید، و هارمونی آن با معانی هر چند تکرار شده، پا فشاریم. در حقیقت ما با یک سینمای واکنش مواجهیم. (اگر به سینمای ناب، امپرسیونیست"ی" و سوررئال دهه 20 و 30 ارجاع دهیم) که در جواب سینمای آلوده و مبتذل(به اعتقاد آنها- اعتقادی که من نیز بر آن مثبت ام.) آنزمان بوجود آمد. نیت اشخاص فیلمساز، دوری جستن از روایت معمول و داستان پردازی بود. آنها بر ذهن مخاطب  اعتماد بیشتری یافتند و به همین علت، به کوششی برای خلق ذهنیات پراکنده خود شدند. گاهی این خیالها به خطوط و اشکال و نور و سایه شد؛ و گاها به مواد اولیه خود سینما! خط بطلانی بر تئاتر فیلم شده.

در این سینما آنچه بیش از همه فعال است، موضوعات و مسائل ارائه شده کارگردان نیست، ذهن شماست که همراه اثر یا بیخبر از آن، کشف میکند. و این خود احترام به مخاطب است و نه فریبش.  

لکن؛ شرم سارم که گویم، ما به فریب عادت داده شده ایم و همواره دلمان میخواهد متوهم بمانیم(ناخواسته) و گول مان بزنند. سینمای اکسپریمنتال ترک عادت میکند و روی تازه زندگی را به ما نشان میدهد. بگونه یی که هر بار کیفیت خود را ساختار جدید میبخشد.

سینمای تجربی، حاکم بر احساسات گرایی نیست. گرچه بیشمار و بیحد احساس دارد؛ احساس ناب انسانیت. (سینماتوگرافی روبر برسون و محمدرضا اصلانی دو نمونه آشکار این سینمایند) و شما را مدام از این سو به آنسو نمیکشاند تا گره یی از داستانی بگشایید. که پیشنهاد میدهد و به مشارکت با اثر فرا می خواند. این با هم شدن یعنی خلق در "لحظه"، یعنی هر "آن" نماها شکل می یابند. هیچ امر ساختگی از پیش مشخص شده یی نخواهد بود. و هیچ فریبندگی. چرا که خود نیز همواره بر تازه شدن موکد.

اما یک تفاوت ویژه هست میان سینمای تجربی دهه 20 تا 30 با اوایل 50 میلادی. در آن سینما، امر آوانگارد یا پیشرو بودن، علیه سینمای تجاری و خنثی خلاصه میشد. یعنی مخالفت با جریان رایج، بجهت تلاش در مسیر "غیر" بودن و پیشرو بودن. این جدای شدن از سینما-تجاری و گیشه ایی- به جا مانده از "دادا" بود.

اما جریان مهمتر سینمای تجربی که شاید متجعب شوید، چگونه بدون اینکه در تاریخ سینما وجودی خارجی داشته، به نمونه می آورمش؛ سینماتوگرافی ست.

سینماتوگرافی واژه ی ابداعی روبر برسون ست. شکلی متعال از فیلمسازی؛ در به نهایت شدن سینما. این شیوه ی روبر برسون هرچند مخالف آثار بی هویت سینما- به حقیقت آثار غیر سینمایی- بود؛  لکن اساس خود را بر ساختار و فرم-ذات سینما- قرار داد. او از ابتدا، آغاز نمود. گویی سینما را تازه متولد ساخت. بواقع اگر سینمای رایج هم نبود او کار خود بهمین شکل ادامه مبخشید.  

روبر برسون از آن جهت بیشتر مهم خواهد شد که، بدون دور ریختن روایت و داستان، و دستکاری های در مونتاژ، و اساسن آن چیزی که به "انتزاع" در سینما تجربی مشهور می باشد؛ آوانگارد می ماند! و بدون آنکه مخاطب مستقیما فهم کند، زهرش را نم نم به بدن آنها فرو می برد.

ویژگی های ساختاری عنوان شده در هر 2 شیوه ی سینمای تجربی، تقریبا یکسان است. اما نوع دیدگاه و کیفیت سینما، ب دو گونه ست. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.